معنی آزار و اذیت کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

اذیت کردن

رنجه داشتن رانکنیدن (مصدر) آزار کردن آزردن تصدیع دادن عذاب دادن معذب داشتن تعذیب رنجه داشتن.


آزار کردن

(مصدر) آزردن آزار رسانیدن.

لغت نامه دهخدا

اذیت

اذیت. [اَ ذی ی َ] (ع مص، اِمص) آزار. (غیاث اللغات). ستوهی. (دستوراللغه). رنج. (غیاث اللغات). کربت. کرب. زحمت. کدّ. تعب. عنا. محنت. شکنجه. عذاب. رنجه شدن.
- اذیت کردن، و اذیت دادن، آزار کردن. آزردن. تصدیع دادن. عذاب دادن. معذب داشتن. تعذیب. لَسع. (منتهی الارب). ایذاء. رنجه داشتن.
|| آزار کردن. رنجه کردن. آزردن. رنجانیدن. (مؤید الفضلاء):5 که دست تطاول بمال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز نهاده. (گلستان).


آزار کردن

آزار کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) آزردن.

گویش مازندرانی

آزار

بیماری صرع، اذیت آزار


اذیت

آزار و شکنجه

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اذیت کردن

آزردن، پژولیده کردن


اذیت

آزار

کلمات بیگانه به فارسی

اذیت

آزار

معادل ابجد

آزار و اذیت کردن

1600

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری